یاسیاس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

یاس جیگر مامان و بابا

یاسی به دیدن پدربزرگ و مادربزرگ مامان میرود

سلام عزیز دلممممم پریروز جمعه 24 آذرماه شما به همراه بقیه اعضای خانواده به دیدن پدربزرگ و مادربزرگ مامان رفتی. چقدر اونا از دیدن تو خوشحال شدن. شما یه عالمه شیطونی کردی . از بزغاله های کوچولو خیلی خوشت اومد و هی با صدای بلند میخندیدی.هوای اونجا سرد بود . یاسی تو حیاط پدربزرگ اینا کنار گلی که خاله نجمه کاشته : یاسی در راه برگشت به خونه (سوار آرش-اسم ماشینمون آرشه مامان چون آرش سیستم روش نصبه-) قربون لبخندت برم با اون موهای پریشونت:   ...
11 دی 1391

جوجوی مامانش یازده ماهه شد

سلام به روی ماه جوجوی قشنگه مامانش اول عذرخواهی میکنم که نتونستم زودتر بیام و یازده ماهگیت رو تبریک بگم نفسم چون این روزها روزهای خیلی سختی واسمون بوده و شما مریض شدی مامانی. تب داشتی و بیحالی و کم اشتهایی. البته خدا رو شکر کم کم داری بهتر میشی. همه نگران تو هستن مخصوصا مادرجون مهربونت که واسه تو گریه کرد و همش دعا میکنن زودی خوب شی. اما من به تو ایمان دارم. دختر قوی مامانش ویروسای کوچولو رو شکست میده.(ایشالا) عزیزم دیر شده اما یازده ماهگیت مبارک. از کناره تو بودن احساس شادیه بی اندازه ای میکنم. خدا خیلی دوسمون داشته که فرشته کوچولوی قشنگی مثه تو رو امانت دستمون داد. ممنون خدای مهربونم.  راستی این روزا نتونستم عکس جدید ازت بندازم ....
11 دی 1391

اولین شب یلدای نفسم یاس

سلام سلام خانم خوشگله پریشب اولین شب یلدایی بود که تو فرشته کوچولو پیش ما هستی . خدا را شکر میکنیم بخاطر وجود نازنینت مامانی. شب یلدا همگی خونه خودمون مهمون بودن.مادرجون ،خاله ها،دایی ها . شام بابایی مهربون واسمون جوجه کباب درست کرد. خاله جون هم با ژله هنرنمایی کرد و برشهای کوچولوی بشکل هندونه آماده کرد.خیلی به همه مون خوش گذشت.شما و مهدیار هم گل مجلس بودین.مسابقه پانتومیم هم داشتیم (با پانتومیم کارتونهای قدیمی رو بازی میکردی و هم گروهیت باید اسم کارتون رو میگفت) که گروه دایی امید و بابایی برنده شدن.(همراه با جوایز نقدی) گزارش به روایت تصویر در ادامه مطلببببببببببببببب: جوجه کباب خوشمزه(دست بابایی درد نکنه): ژله های خو...
2 دی 1391
1